آساک۱۳

اَللّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافیةَ وَ النَّصْرْ وَ جَعَلْنا مِنْ خَیرِ انْصارِه وَ اعوانه وَ المُسْتَشْهَدینَ بَینَ یَدَیه

آساک۱۳

اَللّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافیةَ وَ النَّصْرْ وَ جَعَلْنا مِنْ خَیرِ انْصارِه وَ اعوانه وَ المُسْتَشْهَدینَ بَینَ یَدَیه

آ

از خون شهید است که پرچم داریم

مدیون شهیدیم محرم داریم

دنبال ادا کردن حق شهدا

هستیم ولی کوچه کمی کم داریم

***

افسوس از این حکایت دردآلود

که پاسخ خدمتت فقط تهمت بود

در صبر و تحمل غرض ورزی ها

افسانه شدی مثل جومونگ ای محمود

***

آنچنان کز رفتن گل خار می ماند به جا

از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا

***

این درد و غم اگر که به پایان رسد خوش است

همچون جناب خانم و احلامم آرزوست

***

از شنبه درون خود تلنبار شدیم

تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم

خیر سرمان منتظر دیداریم

جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم

***

از دوری تو غمین و نالان هستیم

وز کرده خود کمی پشیمان هستیم

اصلیت ما را تو اگر می پرسی

از کوفه ولی مقیم قوچان هستیم

***

از پست تریبون دلم عشق چنین گفت

محبوب تو زیبا است، قشنگ است، ملیح است

اعضای وجودم همه فریاد کشیدند

احسنت، صحیح است، صحیح است، صحیح است

***

ب

بگو به هر که رسیدی دعا کند ما را

مگر من و تو به زور دعا به هم برسیم

***

بوی دلتنگی پاییز وزیده است ولی

اولین موسم این فصل مگر مهر نبود

***

به پی کیچه که انگشتر زیی ته

بزی کردی و دست بیشتر زیی ته

خاد او چادر سفدی که سرت بی

مچرخیی به مو خنجر زیی ته

***

بوعلی سینا هم این لب را اگر بوسیده بود

جای قانون و شفا دیوان سینا داشتیم

***

بوسه ای را که بدهکاری همینجا پس ده

در قیامت سخت می گیرند حق الناس را

***

با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام

آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند

پ


ت

تقدیر بود، پای کسی در میان نبود

آن روزها که صحبتی از این و آن نبود

میشد زمانه وار بخواهم تو را ولی

وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود

***

تمام زندگی ام صرف شعر گفتن شد

از آن زمان که شنیدم تو شعر می خوانی

***

تو عروس کسی اگر بشوی

نگذارم که دست روی دست

من محمد علی قاجارم

مجلست را به توپ خواهم بست

***

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

***

تا تو نقاش دل تنگ منی دقت کن

برگ ها را نکنی زرد دلم می گیرد

***

ث


ج

جایت خالی

چقدر هوا

برای دوست داشتنت خوب است

***

چ

چندین چراغ دارد و بیراهه می رود

بگزار تا بی افتد و بیند سزای خویش

ح


خ

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

***

خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد

چرا اینگونه، کافرگونه، بی رحمانه می خندی

***

د

در سایه امن و اتّحادیم همه

جان در ره اسلام نهادیم همه

با رهبر فرزانه چو بیعت داریم

پس پیرو احمدی نژادیم همه

***

دیگران را اگر از ما خبری نیست چه باک

نازنینا تو چرا بی خبر از ما شده ای

***

درگیر ریاضیات و مشتق بودی

در زندگی ات کمی معلق بودی

با این همه ای کاش نمی فهمیدی

معشوقه یک شاعر احمق بودی

***

دل از سیاست اهل ریا بکن خود باش

هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

***

دل من مثل اناری است که در دست شماست

خون آن می خوری و تحت فشارست دلم

ذ

ر

رفتی و آسمان به حرف آمد

تو نبودی چقدر برف آمد

***

راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی

هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم

***

رو ندارم که بگویم صنم و عشق منی

مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو

***

رزمنده و در صف جهادیم هنوز

نابودگر ظلم و فسادیم هنوز

سوگند به روح قدسی روح خدا

ما یاور احمدی نژادیم هنوز

***

ز

زیبایی او به یک غزل می ماند

چشمش همه جا دست مرا می خواند

من هر چه که می نویسم اینجا با عشق

تقدیم به آنکس که خودش می داند

***

ژ

س

ش

شرط پدرت بود مهندس شوم آخر

ما شاعرکان را چه به سینوس و کسینوس

***

ص

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را

خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی

ض

ط

طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری

جگرم آب شد و از تو نیامد خبری

عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند

عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری

***

ظ

ع

غ

ف

ق

قهوی می ریزم برایت نیستی آن سوی میز

هی شکر می ریزم و تلخ است جای خالیت

***

ک

کاری ندارم که کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

***

کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد

بر شوره زار دلها باران نخواهد آمد

رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن

تا آن مرد نیاید، باران نخواهد آمد

***

گ

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش

معشوقه بودن است و بریز و بپاش ها

ل

م

مهربانی صفت بارز عشاق خداست

یادمان باشد از کار ابایی نکنیم

***

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

لای موهای تو گم کرد خداوندش را

***

من مهندس بوده ام دلدادگی شأنم نبود

تازگی ها گل فروشی تازه کارم کرده ای

***

من مهندس گشته ام راه دلت پیدا کنم

ور نه با یک شغل ساده می شود خورد و نمرد

***

من گم شده ام هر چه بگردی خبری نیست

جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم

دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

***

می نویسم که شب تار سحر می گردد

یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد

***

مریم زیاد است سفید و بدون خار

محبوب من تویی که شبیه گل رزی

ن

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

***

نگاهش کهکشان را تاب می داد

شب تاریک را مهتاب می داد

اگر یک دست در تن داشت عباس

تمام کربلا را آب می داد

***

نه از مهر و نه از کین می نویسم

نه از کفر و نه از دین می نویسم

دلم خون است می دانی برادر

دلم خون است از این می نویسم

***

و

وقتی به سرت چادر لبنانی بود

اخلاق همه با رضاخانی بود

هر کس که به پیکار تو آمد جان داد

گیسوی تو قاسم سلیمانی بود

***

ه

هر زمان فالی گرفتم غم مخور آمد ولی

این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد

***

هر خاطره با تو دلیل غزلی شد

در دفتر خود کوه ورق باطله دارم

***

هر چند که خسته ایم از این حال نیا

شرمنده اگر ندارد اشکال نیا

ما خط تمام نامه هامان کوفی است

آقای گلم زبان من لال نیا

***

هر روز به ما اگر که سر هم بزنی

بر ریشه خواب ما تبر هم بزنی

آقا تو که خوب می شناسی ما را

زنگ در خانه را اگر هم بزنی

***

ی

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

می سپارم به تو از چشم حسود و چمنش

***

یاد تو می وزد ولی

بی خبرم ز جای تو

***

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی