من همان « فرش ِ گران سنگم »
- ۰ نظر
- ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۶
دیگر آن انسان خندان روی قبلا نیستم
فکر میکردم عزیزم، دیدم اصلا نیستم
فکر میکردم پس از تو زندگی خواهد گذشت
فکر می کردم، ولی، دیدم که آهن نیستم
دوستت دارم، هنوزم، روی قولم ماندهام
کاش میشد بشکنم آن را، ولی زن نیستم
دوستان از پشت میآیند و خنجر میزنند
حق من زخم است چون، با دوست، دشمن نیستم
راضیم کردی که تنهایی برایم بهتر است
ظاهرا راضی شدم اما عمیقا نیستم
خستهام از روزها، آغوش وا کن ای خدا
باید امضا کرد جایی را؟ بیا... من نیستم
(آرش واقع طلب)
یاران که غریبانه
رفتند از این خانه
رفتند به پیتزایی
خوردند لذیذانه
من ماندهام و نیمرو
یک شام فقیرانه
ای داد به یارانه
بیداد به یارانه
رفتم به بقالی
یک دوغ و یه نوشانه
بردم من از آنجا
با کارت یارانه
ای داد به یارانه
بی داد به یارانه
من در طلب نانم
اندر خم نانوایی
انداخت به من نانوا
یک نان خمیرانه
ای داد به یارانه
بیداد به یارانه
ای داد ندارم من
در داخل این خانه
حتی یکی دو سه تا
یا چارتایی مرغانه
ای داد به یارانه
بیداد به یارانه
در آخر این داستان
پس نتیجه شد اینکه
من گشنه پلو خوردم
یک غذای جانانه
گفتی غزل بگو چه بگویم مجال کو
ای جیم من برای غزل شور و حال کو
گفتی قصیده بگو چه بگویم مجال کو
ای جیم من برای قصیده شور و حال کو
گفتی که مثنوی بگو چه بگویم مجال کو
ای جیم من برای مثنوی شور و حال کو
گفتی رباعی بگو چه بگویم مجال کو
ای جیم من برای رباعی شور و حال کو
گفتی که شعر نو بگو چه بگویم مجال کو
ای جیم من برای شعر نو شور و حال کو
رفتی و چاپ مطلب من بی جواب ماند
گفتی برای چاپ مطلب تو شور و حال کو
به نام خداوند جان آفرین
خداوند آن و خداوند این
چنین گفت رستم به اسفندیار
برو رخشو از پارکینگ در بیار
بریم رو به سوی دکان عمو
بخریم خیار و کلم با لبو
که امشب میایند به خانمان
عمو، عمه و دایی و خالمان
یه امشب که آب رو داری کنیم
به از کار70مرد کاری کنیم
که یکهو بزد رستم آن کارت را
یارانه نریخته است ددم وای را
بزد زنگ رستم به تهمینه جان
که نشنیدی اخباری از یارانه، ای نور جان
که تهمینه در پاسخ او گفت
که ریزند یارانه را غم مخور
برو سر کوچه محمود جان
نسیه بخر هرچه خواهی از آن
برفتند خریدند و باز آمدند
سوی خانه با ساز و ناز آمدند
....
شاعر: خودم
عجب رسمیه رسم زمونه قصه بنزو پای پیاده
میرن بنزدارها از اونا فقط رد لاستیکشون به جا میمونه
کجاس اون کوچه؟ کجاس کارخونه؟ ماشیناش کجان؟ خدا میدونه
سوئیچ بنز پولدارها هنوز گوشه طاقچه یا تو ایوونه
اژیرش پیچیده، تا هفتا کوچه، خودش کجاهاس، سینه قبرسستونه!
میرن بنزدارها از اونا فقط رد لاستیکشون به جا میمونه
چرخ یا گاری آقا جون هنوز گوشه حیاط یا تو پارکینگه، خودش کجاهاس خدا میدونه
میرن بنزدارها از اونا فقط رد لاستیکشون به جا میمونه
پرسید زیر لب، یکی با حسرت، از ما بیپولها چه یادگاری میخواد بمونه
خدا میدونه...
(شاعر خودم)