آساک۱۳

اَللّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافیةَ وَ النَّصْرْ وَ جَعَلْنا مِنْ خَیرِ انْصارِه وَ اعوانه وَ المُسْتَشْهَدینَ بَینَ یَدَیه

آساک۱۳

اَللّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافیةَ وَ النَّصْرْ وَ جَعَلْنا مِنْ خَیرِ انْصارِه وَ اعوانه وَ المُسْتَشْهَدینَ بَینَ یَدَیه

بنا نبوده در این‌جا بحث تئوری و تخصصی انجام بدهیم. می‌خواهیم یک چیزی بگوییم که ملموس و قابل اجرا باشد. چند مطلب از روزنامه یا مجله انتخاب کنید، آن‌ها را بخوانید، ببینید آن‌ها را به چند قسمت کلی می‌شود تقسیم کرد؟ اکثر مطالب (و ما بیشتر با همین‌ها سر و کار داریم) از گزارش بگیر تا مقاله و نقد و یادداشت را می‌توان به سه قسمت کلی تقسیم کرد. 1. مقدمه، 2. بدنه یا متن اصلی و 3. پایان بندی. این موضوع در گزارش و مقاله به شدت محسوس است و در فرم‌هایی مثل یادداشت و مصاحبه کمتر به چشم می‌آید (ولی هست).

اصلا بنا نداریم این‌جا بگوییم: «اهم اهم، خوب انواع لید (مقدمه) در گزارش؛ لید توصیفی، لید کوفته قلقلی(!)، لید کمبزه با خیار(!) و...» خلاصه قصد نداریم کلی اسم این‌جا لیست کنیم و جلوی هر کدام‌شان هم دو خط تعریف.

 

مقدمه مطلب بعد از تیتر مهم‌ترین قسمت مطلب به شمار می‌رود. خواننده، تیتر مطلب شما را می‌بیند و جذب آن می‌شود، رویش کلیک می‌کند و شروع به خواندن مقدمه آن می‌کند. اگر مقدمه کشش لازم را داشت؛ به احتمال زیاد خواننده تا ته مطلب می‌رود، ولی اگر مقدمه به جای جاذبه، دافعه داشت؛ خیال‌تان راحت که یک نفر هم مطلب شما را تا ته نمی‌خواند.

من پیشنهاد می‌کنم در نوشتن بخش ابتدایی مطلب یا همان مقدمه حسابی حوصله به خرج دهید. فعلا کاری ندارم که در چه فرمی دارید مطلب می‌نویسید، خاطره است یا یاداشت یا گزارش و هرچه... شما می‌توانید با گفتن بعضی چیزها مقدمه‌تان را جذاب کنید. مثلا اگر بهانه ویژه‌ای برای نوشتن مطلب دارید، آن را در مقدمه بیارید، یا اگر مطلب شما شامل یک داستان خنده‌دار، جذاب، یا تکان دهنده است، حتما آن حادثه یا بخشی از آن را در مقدمه بیاورید. بعضی وقت‌ها هم طرح یک سوال یا گفتن یک خبر مهم باعث پر کشش شدن مقدمه می‌شود.

+ بقیه‌اش را شما در قسمت نظرات بگویید. با چه ترفند‌هایی می‌شود مقدمه مطلب را جذاب کرد.

از مقدمه که بگذریم نوبت متن یا بدنه اصلی مطلب است. این‌جا همان‌جایی است که شما حرف حساب‌تان را می‌زنید، اصل ماجرا را شرح و بسط می‌دهید، ایراد می‌گیرید، تحلیل می‌کنید، تعریف می‌کنید و این بخش ارتباط مستقیمی دارد با دانسته‌های شما، تحقیقات میدانی و غیر میدانی و زاویه نگاه‌تان درباره موضوع. 

پایان بندی هم مشخص است دیگر؛ آن قسمتی است که شما مطلب را جمع می‌کنید، گاهی با نتیجه گیری همراه است. گاهی با طرح یک سوال، گاهی با تعریف پایان ماجرا، گاهی با بیان یک عبرت و...

** نکته مهم: با این‌که مطلب را می‌شود به سه بخشی که نام برده شد تقسیم کرد ولی باید یادمان باشد که این سه بخش جزو یک مطلب واحد هستند. این تقسیم‌بندی فقط برای هدایت ذهن خود ما و خواننده مطلب به کار می‌رود. بگذارید بجای حرف اضافه یک مثال بزنم.

 

تیتر: حامد نادری به جمع مرغ‌ها پیوست

مقدمه: جای همه شما خالی دیروز عروسی ادمین سایت بود. بالاخره حامد نادری هم با چشمی‌هایی پر اشک و نیشی تا بناگوش باز دست عیالش را گرفت و به خانه خودش رفت تا زندگی عاشقانه‌شان را رسما آغاز کنند. البته این عروسی همچین هم بی‌حاشیه نبود.

(در قسمت مقدمه من سعی کردم با بیان یک خبر مهم (این خبر برای مخاطب من که بروبچ سایت هستند مهمه نه بقیه مردم) خواننده را جذب مطلب کنم. خواننده بعد از مطالعه تیتر و مقدمه کاملا می‌داند با چطور مطلبی سروکار دارد.)

بدنه اصلی: شما که می‌دانید؛ شاید هم ندانید! ولی وقتی این بروبچه‌های سایت دور هم جمع می‌شوند، انگار ابرهای مثبت و منفی به هم برخورد می‌کنند. خلاصه دیشب کل تالار داشتند با حیرت به ما که دور دو تا میز جمع شده بودیم نگاه می‌کردند و احتمالا از خودشان می‌پرسیدند: «خدا به دور! اینا رو کی راه داده این‌جا؟» حالا من کار ندارم که یک عده رفتند و با داماد عکس سلفی گرفتند! یا یک عده که اول اسم‌شان مجید حسین‌زاده است، از میز کناری میوه قرض(!) می‌گرفتند. ماجرایش مفصل است و در پستی جدا باید به آن پرداخت.

(در بدنه اصلی، من به تعریف کردن حاشیه عروسی پرداختم و به خواننده گفتم که قرار است در پستی جداگانه، شرح این شلوغ‌بازی‌ها را بخواند.)

پایان‌بندی: خلاصه این‌ها را نگفتم که فقط دل‌تان بسوزد؛ خواستم بگویم ادمین تا چند وقتی حسابی شمع و گل و پروانه‌ای است و الان بهترین وقت برای ادمین آزاری و گرفتن باج است، هر چه گرفتید، فیفتی فیفتی.

(در پایان بندی هم استنتاج خودم را از شرایط موجود گفتم.)


البته نوشتن این مطلب سرسری بود و موضوع هم دم دستی. امیدوارم شما هم در کامنت‌ها به بیان تجارب‌تان بپردازید و بگویید از چه راه‌هایی می‌شود یک مطلب منسجم‌ و پرکشش‌ نوشت. مثال یادتان نرود.

 .........................

منبع: سایت جیم

....................................

گزارش نویسی

دریافت
حجم: 872 کیلوبایت

تیتر + خبر

| پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر

 بعد از این‌که ما سوژه را انتخاب کردیم. تصمیم می‌گیریم که در مورد این سوژه چه می‌خواهیم بگوییم. شاید فقط می‌خواهیم به عنوان یک خبر مطرحش کنیم، به طور مثال یارانه‌ها دو برابر شده و این مهم است که بقیه بدانند یا برای من یک اتفاق خنده دار افتاده و دوست دارم بقیه هم مطلع شوند. یا نقدی و تحلیلی نسبت به آن داریم که دوست داریم بیانش کنیم یا اصلا می‌خواهیم نظر مردم را راجع به آن بدانیم، یا نیت‌مان آموزش یک سری مهارت است و خیلی موارد دیگر که باید بنشینیم فکر کنیم و با توجه به هدف‌مان از نوشتن و نوع خواننده مطلب‌مان، آن‌ها را مشخص کنیم.

خب حالا من یک سوژه دارم، می‌دانم که چه چیزی هم قرار است بگویم. می‌ماند یک فرم مناسب برای بیان آن. فرم‌های خیلی زیادی برای گفتن یک حرف وجود دارد، بعضی‌ها در روزنامه‌نگاری مرسوم‌اند، مثل یادداشت، گزارش، مصاحبه، مقاله، طنز و... بعضی‌ها هم غیر مرسوم است، مثل آن چیزی که در خیلی وبلاگ‌ها می‌بینیم.

بعدتر در مورد چند فرم به درد بخور و رایج در نوشتن با هم صحبت می‌کنیم. اما موضوع صحبت امشب، پله اول این فرم‌هاست. چیزی که در هر مطلبی وجود دارد و بی شک مهم‌ترین قسمت یک مطلب به شمار می‌رود. بخشی که به آن تیتر می‌گوییم.

در مورد اهمیت تیتر هر چه بگویم کم است، هر کسی به نحوی برای تیتر ابراز چاکری می‌کند، یکی می‌گوید «تو قله روزنامه‌‌نگاری هستی»، دیگری می‌گوید «تو اصل مطلب هستی» یکی نعره می‌زند «بابا تو دیگه کی هستی!» و خلاصه این‌که تیتر خیلی مهم است، چون اولین قسمتی از مطلب شماست که دیگه می‌شود و اگر خواننده را جذب نکند و خدایی نکرده پس بزند، کلا دور خوانده شدن مطلب‌تان را خط قرمز بکشید.

 

|| تیتر خوب چه تیتریه؟

در مورد تیتر زنی کتاب‌های زیادی نوشتند، البته ما قرار نیست همه‌شان را بیاوریم این‌جا با هم بخوانیم چون در برنامه من یکی که نیست بروم برای نشریه تایمز تیتر بزنم. ولی یک سری اصول هست که در اکثر کتاب‌ها و منابع تکرار شده است.

خلاصه‌اش این می‌شود که تیتر باید تا حد امکان کوتاه و فشرده باشد، زیبا باشد، مثلا موزون، دارای قافیه و حرکت باشد و در عین حال با سبک نگارش متناسب. بعد هم تاکید شده که تیتر باید رسا و تاثیر گذار و به دور از ابهام باشد. یعنی خواننده اولا جذب زیبایی واژه‌ها (در تیتر زنی حرفه‌ای علاوه بر جذب به واژه باید یک رابطه ذهنی هم با تیتر بر قرار کند) شود، ثانیا با خواندن تیتر بفهمد که قرار است با چه مطلبی و چه موضوعی رو به رو شود.

یک سری اصول دیگر هم هست که البته به اندازه قبلی‌ها روی آن تاکید نشده و بعضی وقت‌ها قابل چشم پوشی است، مثلا این‌که سوالی نباشد، با حرف اضافه شروع نشود، فعل منفی در آن نباشد و...

خیلی حرف زدم بگذارید یک مثال بزنم.

همشهری جوان تیتر اصلی زده بود «علیرضا خنده» (مطلبی بود درباره علیرضا خمسه)

این تیتر هم کوتاه است، هم آهنگ خوبی دارد، هم با ذهن مخاطب بازی می‌کند و نا خودآگاه او را یاد علیرضا خمسه می‌اندازد.

نمونه تیترهای خوب زیاد است، برای این‌که مطلب طولانی‌تر از این نشود در کامنت‌ها هر کسی چند تیتر خوب می‌گوید و می‌نویسد که چرا از این تیترها خوشش آمده است.

 

تیتر اجزای مختلفی هم دارد، مثلا تیتر اصلی (که در همه مطالب هست) ، روتیتر ، زیر تیتر و میان تیتر و...

رو تیتر مقدمه و موخره‌ای است بر تیتر، البته شاید مطلب شما به روتیتر نیاز نداشته باشد (ما در سایت جیم به اشتباه برای همه مطالب روتیتر می‌گذاریم).

زیر تیتر هم به موازات تیتر می‌آید و در مواردی می‌آید که موضوعات مهم و متعددی باید تیتر شود.

میان‌تیتر هم در بین پاراگراف‌ها و برای ایجاد تنوع استفاده می‌شود.

البته ویژگی‌های بالا برای تمام اجزای تیتر بهتر است رعایت شود.

یک مثال: 

روتیتر: به دلیل تلفات در تونل میدان شهدا مشهد؛

تیتر اصلی: شهردار: عملیات را متوقف می‌کنیم

زیر تیتر: تلفات به بیش از 10 نفر رسید

.............................................................
منبع سایت جیم jeem.ir
.................................................

خبر

دریافت
حجم: 813 کیلوبایت

سوژه یابی+ اصول خبرنویسی

| چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ب.ظ | ۰ نظر

اما سوژه‌ها از کجا می‌آیند؟!

برای پیدا کردن سوژه لازم نیست جای خاصی برویم. فقط کافی است چشم و گوش‌مان را باز کنیم و به علاقه‌مندی‌های‌مان توجه کنیم. مطالب رسانه‌ها را دانبال کنیم و این سوال را از خودمان بپرسیم که چرا این اتفاق افتاده است؟ مثلا وقتی کریس رونالدو در جام جهانی کنار سرش را تیغ می‌زند، بپرسیم چرا؟! و بعدش «حمایت ورزشکاران از کودکان سرطانی» می‌شود سوژه‌ای که خیلی‌ها درباره آن نوشتند.

گاهی هم برای پیدا کردن سوژه باید تغییرات دور و برمان را به خوبی نگاه کنیم و آن‌ها را مسلم و طبیعی ندانیم. فرض کنید چند روزی است که متوجه شده‌اید گربه‌های محله‌تان گم و گور شده‌اند و این موضوع مصادف شده با افتتاح یک همبرگر فروشی در محله شما. بقیه‌اش را نمی‌گویم فقط توصیه می‌کنم از هر جایی همبرگر نخرید.

پس به همین راحتی، می‌شود سوژه‌ پیدا کرد. علاوه بر این‌ها نشستن پای حرف مردم در مدرسه، کوچه، مترو و هر جایی که تصورش را بکنید، همیشه الهام بخش بسیاری از سوژه‌های جذاب بوده است.

در پایان این نکته را هم بگویم که سعی نکنید همیشه به دنبال سوژه‌های منفی و نابه‌هنجار باشید، چرا که پیدا کردن یک سوژه مثبت به مراتب کار ارزشمندتری است و تاثیرات بهتری هم در خود شما و خوانندگان مطالب‌تان ایجاد می‌کند.

 

چطور بفهمیم که سوژه‌ای که پیدا کردیم مناسب است یا نه؟!

من چندتا پیشنهاد دارم. اول برای خودمان مشخص کنیم که قرار است برای چه کسانی بنویسیم. اگر خوانندگان مطلب ما نوجوانان و جوانان سایت جیم هستند، نوشتن از مراحل انتخاب دندان مصنوعی، یک جور جک به نظر می‌رسد! در حالی که برای مخاطب پا به سن گذاشته یک نیاز است. پس مخاطب‌مان را بشناسیم و در مورد هر سوژه این سوالات را از خودمان بپرسیم.

- چند نفر را تحت تاثیر قرار می‌دهد. (دربرگیری)

- چقدر آن‌ها را متاثر می‌کند. (یعنی کیفیت هم به اندازه کمیت مهم است)

- آیا سوژه من دارای جذابیت‌هایی مثل شهرت، شگفتی و استثنا، بزرگی و کثرت، مجاورت معنوی و فیزیکی، برخورد و مانند این‌ها هست؟

مثلا نوشتن از طلاق آزاده نامداری و فرزاد حسنی قطعا دارای ارزش شهرت است. یا نوشتن از کودکی با قابلیت آهنربایی، شگفتی و استثناست. گفتن از اختلاسی به رقم 3 هزار میلیارد دارای ارزش بزرگی و کثرت است و نوشتن از کشتار مسلمانان عراق، برای ما که مسلمان هستیم یک جور حس مجاورت معنوی ایجاد می‌کند. از این مثال‌ها زیاد است، مثلا گفتن از یک مسابقه فوتبال و حواشی آن ارزش برخورد دارد، یعنی هیجان و حادثه که برای خواننده جذاب است.

خلاصه بعد از این‌که در ذهن‌مان به این سوال‌ها پاسخ دادیم، با توجه به این‌که یک سوژه از چند جنبه دارای جذابیت باشد و به درد خواننده ما بخورد یا نه؟ می‌توان تصمیم گرفت که در موردش بنویسیم یا ننویسم.

یک نکته مهم این‌که، شما برای نوشتن پیرامون یک سوژه همیشه باید مد نظر داشته باشید که چقدر به آن دسترسی دارید. مثلا برای شما امکان نوشتن از شرایط بروبچه‌های ناسا هنگام نهار، کمی بعید است.

 

حالا نوبت شماست...

اگر شما هم در انتخاب سوژه راهکار و فن خاصی بلد هستید و تجربه‌ای دارید با ما به اشتراک بگذارید. همچنین اگر علاقه‌مند به یک تمرین کارگاهی هستید، یک سوژه بگویید و از آن دفاع کنید که چرا مناسب نوشته شدن است.

...............................

منبع: سایت جیم jeem.ir

............................

تعریف خبر

ارزشهای خبری

عناصر خبری

دریافت
حجم: 109 کیلوبایت

....................................

پ ن: توضیح دیگه ای ندارم چون هم یک سال گذشته و هم جزوه شو گم کردم، همین فایل رو هم به برکت سایت جیم دارمش. Jeem.ir

........................................................

اینم آدرس یک سوژه یاب حرفه ای

https://www.instagram.com/s_barand/

پس بگو من چرا خوش نشینم

| شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۴۵ ق.ظ | ۴ نظر

من که فرزند این سرزمینم

پس بگو من چرا خوش نشینم؟

من باید الان اون بالا باشم

پشت میز ریاست بشینم

کشورم، بود مملو از مسئولِ شیشلیک خوار

هر کدوم، می گیرند حقوقشونو چندین بار

برپا بود جشن حافظ، ای وزیرِ ارشادِ ملتِ ما

از اون طرف لغو کنسرت، شده مهم برا ملتِ ما

مستدام، بود کرسنت و حقوقِ بی پایان

حرفشون، بود مثل همیشه وی کن نات



اترکنامه

| پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۵۷ ب.ظ | ۰ نظر

کاش می شد شهر را تخریب کرد

یا مسئولان را تهدید کرد

یا که باهم در کنار یکدیگر

در درون شهری آباد و جدید تفریح کرد

کاش می شد در میان مسئولان

قوچانی ای باوفا تشریح کرد

ای وطن ای شهرما قوچان من

می شود آیا تو را تخریب کرد؟

کاش می شد صدهزاران بودجه را

یک برای تو از آن تفریق کرد

می شود آیا برای تخریب این شهر پاک

مهلتی یک یا دو روز تمدید کرد؟

کاش می شد مثل آدم در میان جامعه

یک نماینده شهر تعیین کرد

می شود مرد در میان گوریان

مرده را در این دیار تمجید کرد

کاش می شد آقایان را یک به یک

در دیار شهر دور تبعید کرد

می شود به آقایان مدرک نداد

یک به یک درس را تجدید کرد؟

کاش می شد با کمی کرد ترک و فارس

شهر قوچان را یهو تبریز کرد

می شود خون جوان قوچانی

به جوش آورد و یهو لبریز کرد

کاش می شد با کمی هم اعتماد

برخی مسئولین را تشویق کرد

یا که اینکه با بدوبیراه و فحش

عده ای را هم به چیز تبدیل کرد

کاش می شد با یه پلک بر هم زدن

شهر از اینرو به آن تغییر کرد

می شود که یک مدال افتخار

به نماینده قبل تقدیم کرد

کاش می شد شهرمان قوچان را

از پی هم یک به یک تقسیم کرد

می شود آیا برای این کار

اندکی هم که شده تردید کرد

کاش می شد چاله های شهر را

با کمی هم خاک و خل تعمیر کرد

می شود طیارهامان را بدیم

با یه دونه هم دوچرخ تعویض کرد

کاش می شد بافت این شهر و دیار

را یه جور هم که شده ترمیم کرد

نه که با وعده وعید توخالی

فکر و ذکر مردمان تشویش کرد

کاش می شد معرفت را اندکی

در دیار و شهرمان ترویج کرد

می شود یک آدم یلاقبا

را به یک دکترتمام ترجیح کرد؟

...

شاعر: خودم

پ ن: این شعر رو ۱۳ اسفند سال ۹۰ روز اعلام نتایج انتخابات مجلس، در وصف هادی شوشتری  نماینده شهرمون گفتم، البته از شدت تنفر به ایشون

هتل ۰۴

| چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۳ ب.ظ | ۰ نظر

عشق یعنی یه یگان، یه یگانِ توی پادگان

 

عشق یعنی گروهانِ پنج باشی توی پادگان

 

عشق یعنی یه جناب، یه جنابِ ستوانِ تمام

 

عشق یعنی وکیلی، باشه فرمانده ی گروهان

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی استوار، سرکار استوار پادگان

 

عشق یعنی استوار، عبداللهی باشه تو یگان

 

عشق یعنی گروهبان، گروهبان اوّل تو یگان

 

عشق یعنی کوچک زا  یی باشه گروهبانِ گروهان

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی یه گردان، یه گردان چار تو پادگان

 

عشق یعنی که فوقِ دیپلم و لیسانسند تو یگان

 

عشق یعنی یه جناب، یه جنابِ سرهنگِ تمام

 

عشق یعنی اصغری، باشه فرمانده گردان چار

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی که سرباز، راحت باشه توی پادگان

 

عشق یعنی که زینتِ کشور باشی توی پادگان

 

عشق یعنی یه سرباز، به دست گرفته یه سلاح

 

عشق یعنی که میره، رژه جلو سرهنگ تمام

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی که غذات، باشه چلوکباب تو یگان

 

عشق یعنی نخوری، حتی یه روزم آش تو یگان

 

عشق یعنی که گشتی، یا نگهبان باشی تو یگان

 

عشق یعنی آماده، باش بخوره بهت تو یگان

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی که امیر، نداشته باشی تو یگان

 

عشق یعنی حسنی، باشه جانشینش تو یگان

 

عشق یعنی پادگانِ صفرچارِ بیرجند و تمام

 

عشق یعنی که هتل، باشه پادگان ارتش والسلام

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی بیدارباش، ساعت چارونیم تو یگان

 

عشق یعنی بخوابی، تا دو سه ساعت بعد آن

 

عشق یعنی خاموشی، ساعت نه شب تو یگان

 

عشق یعنی نخوابی، تا نیمه های شب تو یگان

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی دی وی دی، عشق یعنی سرصدا

 

عشق یعنی پادگان و رو سرش بزاره گروهان

 

عشق یعنی شکنجه، عشق یعنی گیرودار

 

عشق یعنی که بری، جلوی ستاد گردان چار

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی اردوگاه، بین جاده بیرجند زاهدان

 

عشق یعنی که بریم و غمی نباشه توی آن

 

عشق یعنی که سرما، عشق یعنی سوز و ساز

 

عشق یعنی منجمد، بشی توی اون آب و هوا

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

 

عشق یعنی یه تیربار، باشه دست سرهنگِ تمام

 

عشق یعنی بگیره، تیربارو به سمتِ گروهان

 

عشق یعنی که فحش و، ناسزا بشنوی تو یگان

 

عشق یعنی که بشه، گروهانت سوّم تو گردان

 

من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردان چارم هستم جناب

 

عشق یعنی که ترخیص، بشی توی یگان و تمام

 

عشق یعنی که بری، و نباشی توی گروهان

 

عشق یعنی خاطرت، به جا بمونه تو یگان


عشق یعنی که گردان، راضی باشه از دست یگان


من از تبارِ گروهانِ پنجِ گردانِ چارم هستم جناب

پ ن: این شعر رو دی ماهِ سال ۹۰ در وصف آموزشی ۰۴ خوسف گفتم. تو وبلاگ قبلیم جا مونده بود الان منتقلش کردم به اینجا

تو را دوست دارم ولی رو نکردم

| سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ | ۲ نظر

تو را دوست دارم ولی رو نکردم

هزاران گل یاس دارم ولی بو نکردم

همیشه سَرم منتهای الیه زمین بود

چشامو من این سو و آن سو نکردم

ندانم کجایی در این ارض واسع

ولی لاجرم، کجا و کی و کو نکردم

از آن لحظه که دیدمت در خیابان

به پیش همه که هیاهو نکردم

چه زیبا جمال و چه زیبا کمالی

کنار تو حتی حسادت به یک قو نکردم

شگفتا که از حرف مردم که گویند یک سر

منِ ساده دل به تو هیچ خو نکردم

همه از تو و آن سیه موی و قامت بگفتند

ولی دست آخر بگفتی عزیزم که من شو نکردم

چقدر هم سبک، بی هوازی، خلا، مردم شهر 

 توی هر مکانی که من آی لاوی یو نکردم

عزیزی عزیزم، عزیزم عزیزی

تو را دوست دارم ولی رو نکردم

*******

پی نوشت: جا داره همین جا از مرحوم قیصر امین پور معذرت خواهی کنم چون اصلا حواسم نبود که شعری که دارم می گم رو ایشون قبلاً گفتن خخخ

تو را دوست دارم، ولی رو نکردم 

فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم 

نگفتم، که روزی که گفتم بگویی:

کف دست خود را که من بو نکردم! 

ضمیر مخاطب برایم تو بودی 

به غیر از تو، من، قصدی از «او» نکردم 

سرم با تو چرخید هر سو که رفتی 

دلم را به غیر تو هم سو نکردم 

به پیش حسودان تو اعتنایی 

به یاوه سرایی بدگو نکردم 

خودت را، خودت را... تو را دوست دارم 

تو را دوست دارم، ولی رو نکردم

"زنده یاد قیصر امین پور"

غم مخور

| سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۴ ق.ظ | ۰ نظر
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند

واسه این است که درسش مانده

مدرکش را که بگیرد، میشود او دربست

بانوی این کلبه و کاشانه ی وامانده

(شاعر: خودم)

بزمُ السَّرا

| پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۹ ق.ظ | ۱ نظر

در این حین، تهمینه پا تِلوِزُن

شبکه خبر بود و سلمانی و یک سَخُن

خبرِ مهم، حتی از آب و دون

بگفتند که وامها شده ده میلون

خبر که به گوش عروسش رسید

بشد رنگ رخساره چون گچ، سپید

ملاقه و سیخ را بیانداخت، زِر

به رستم بگفت ایکسکیوزمی، سِر

که لعنت به غار و به کار و به یار

| سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۰۷ ق.ظ | ۲ نظر

چو اسفندیار آمد اندر سرا

همه حرف از او بود و از مَهلَقا

به ناگه مُشَمّای میوه از دست، بریخت 

به سویِ بابا رستمِ خود گریخت

نُمُخاست داماد شِه، اسفندیار

که لعنت به غار و به کار و به یار

به پیشش بیامد عروس، مهلقا

یه دستش مِلَقَه یه دست سیخ داغ

مُرِ نِمَیی به درک بُر بابا

مُرُم پیش بابام تا سفید رِ موهام

چو رستم که آمد از پارکینگ

بدید مهلقا رِ بِسانِ واکینگ

به یک دست مِلَقَه به یک دست سیخ

اویَم گرز رِ آوُرد و گفتش هیییییی

حالا جنگ رستم با عروس شنو

هَمَه جور شنیدی این هم شنو

پ ن: به علت بی اعصاب بودن مهلقا تمامی بیت ها قافیه ندارد خخخ

پ ن۲: قسمت قبل را می توانید از اینجا بخوانید.